بی اعتمادی...

نایت اسکین

 

 

زنه دیروقت به خونه رسید آهسته کلید رو انداخت و درو باز کرد و یکسر به


اتاق خواب سر زد

ناگهان بجای یک جفت پا دو جفت پا داخل رختخواب دید

بلافاصله رفت و چوب گلف شوهرش رو برداشت و تا جایی که میخوردند آن دو را

با چوب گلف زد و خونین و مالی کرد.

بعد با حرص بطرف اشپزخانه رفت تا ابی بخورد

با کمال تعجب شوهرش را دید که در آشپزخانه نشسته است.


شوهرش گفت سلام عزیزم!


پدر و مادرت سر شب از شهرشون به دیدن ما اومده بودند چون خسته بودند

بهشون اجازه دادم تو رختخواب ما استراحت کنند

 

 



نظرات شما عزیزان:

سما
ساعت3:45---21 تير 1393
خخخخخ خیلی متن جالبیه بدبخت اوناااا
پاسخ:اره ابجی زده داغونشون کرده لا مصب خخخخ -- ممنون از اینکه سر زدی


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : دو شنبه 21 / 4 / 1393 ا 2:10 نويسنده : علی تنها ا
.: Weblog Themes By : VioletSkin.lxb.ir :.